پرنسس آنیسا

پایان 4 ماهگی گل دخترم

  پرنسس آنیسای من چه خوب شد که به دنیا اومدی و چه خوبتر شد که همه دنیای من شدی دختر نازنینم عزیزدردونه مامان توی این چهار ماه گذشته خیلی چیزا یاد گرفتم یاد گرفتم با تو بخندم با توشاد باشم با تو بخوابم با تو راه بروم با تو غذا بخورم و..با تو همراه باشم خواه چه برای شادیه تو باشد و چه برای غمهای تو . نازنینم توی ٤ ماهگی تو دستهاتو شناختی وفهمیدی از آن دو فقط برای گذاشتن در دهان استفاده نکنی بلکه برای گرفتن هم استفاده کنی واین روزها سخت مشغول هستی وبا اسباب بازیهایت سرگرم هستی  روزها در گذر زمان میگذرند و تو روز به روز شیرین تر میشوی و دوست داشتنی تر وقتی بابا از سر کار می آید چنین دلنوازی می کنی که گویی سالهاست در این کار ...
8 دی 1390

مامان رفت بخوابد

مامان و بابا داشتند  تلویزیون تماشا می کردند که مامان  گفت:"من خسته ام  و دیگه دیروقته، می رم که  بخوابم" مامان بلند شد،به  آشپزخانه رفت و  مشغول تهیه ساندویچ های  ناهارفردا شد،سپس ظرف ها را  شست،برای شام فردا  از فریزر گوشت بیرون آورد،قفسه ها  را مرتب کرد، شکرپاش را پرکرد،ظرف ها  را خشک کردو در کابینت قرار  دادوکتری را برای صبحانه فردا  ازآب پرکرد.بعدهمه لباس های کثیف  رادرماشین لباسشویی ریخت،پیراهنی  را اتوکردودکمه لباسی را دوخت.اسباب  بازی های روی زمین راجمع  کردودفترچه تلفن را سرجایش درکشوی میز  برگرداند.گلدان ها را ...
5 دی 1390

اولين يلداي دخملي

با تو من عزیز عشقم دیگه هیچ غمی ندارم واسه ی همیشه ی عمر،عاشقونه دل میذارم با تو یلدا پره عشقه،عشقی از جنس عزیزش که نمیتونه بگیره کسی از دل،عشق پاکش . .   سلام عشقم امشب ٣٠/٩/٩٠یعنی اولین یلدای تو همگی خونه ما جمع بودند و ما حسابی خوشحال از اینکه اولین یلدایی که تو فرشته نازنین پیش ما هستی و یه جشن کوچولو گرفتیم. اینروزا صدای خوشگل آنیسا شده سرگرمی خونواده نمی تونید تصور کنید چقدر قند توی دلم آب میشه وقتی چشم در چشم برام حرف میزنه. گاهی اوقات با عروسکهاش چنان حرف می زنه که انگار داره باهاشون درد و دل میکنه. این روزها شیرین ترین روزهای زندگیه. خدایا ممنونم از اینکه حس زیبای مادری رو به من دادی. &nb...
1 دی 1390
1